به گزارش سایت کلمات : غرب آسیا یکی از ناپایدارترین مناطق جهان است. برخلاف تبلیغات غرب، استراتژی نظامی و حماقت رژیم اسرائیل در مرکز این بی ثباتی قرار دارد.

به عبارت دیگر، اسرائیل از نظر ساختاری قادر به مهار نیست.

رژیم صهیونیستی به دلیل وسعت بسیار کوچک سرزمینی که اشغال می کند، عمق استراتژیک لازم برای جذب یک حمله متعارف بزرگ را بدون خسارات گسترده به زیرساخت های صنعتی، نظامی و غیرنظامی خود ندارد.

اگر بخواهیم این را به صورت نسبی تصور کنیم، مساحت کل اراضی اشغالی اسرائیل در حدود 22000 کیلومتر مربع کوچکتر از استان مازندران در شمال ایران است. این یک تفاوت عظیم است. علیرغم ماهیت پیشرفته جنگ‌های مدرن، جنگ اوکراین سودمندی بی‌شمار اندازه سرزمینی و مزایای استراتژیک آن را به نمایش گذاشته است.

اسرائیل با آگاهی از این اختلاف ساختاری عظیم، به دقت در محله‌ای مانور داده است که اشغال نظامی سرزمین‌های فلسطینی را به طور کامل نپذیرفته است. از نظر اعتقادی استراتژی تسلط تشدید را اتخاذ کرده است.

یعنی اگر هر کشوری به حمله به اسرائیل متوسل شود یا حملات آن را تلافی کند، مجهز است و مایل است خیلی سریع از نردبان پله صعود کند.

این بازدارندگی از طریق مجازات گسترده است و به ویژه استراتژی اسرائیل از زمان جنگ 1967 با کشورهای عربی بوده است. از آن زمان، اسرائیل از اقدامات پیشگیرانه و پیشگیرانه برای بازدارندگی دشمنان خود استفاده کرده است.

ارتش اسرائیل برخی از مخرب ترین سلاح ها را در منطقه در اختیار دارد که عمدتاً به دلیل کمک های اقتصادی عظیم ایالات متحده است که از مرز 300 میلیارد دلار عبور کرده است. هیچ یک از کشورهای متحد ایالات متحده هرگز چیزی به این اندازه کمک دریافت نکرده اند.

علاوه بر این، سالانه 500 میلیون دلار برای همکاری در برنامه های مختلف موشکی اسرائیل در نظر گرفته شده است. دولت ایالات متحده همچنین موافقت کرده است که تا سال 2028 نزدیک به 4 میلیارد دلار در سال به اسرائیل و میلیاردها دلار کمک مالی تکمیلی برای نابود کردن غزه در اختیار اسرائیل قرار دهد.

این به آن کمک کرد تا یک مجتمع نظامی-صنعتی عظیم و یک ظرفیت تهاجمی بزرگ بسازد که به آن کمک می کند تا کشورهای منطقه را با هزینه های بالقوه هولناک ترسانده باشد.

ارتش اسرائیل حتی زمانی که زیرساخت های هسته ای درگیر است از استفاده از استراتژی بسیار بی ثبات کننده خود دوری نکرده است. واضح ترین توضیح این استراتژی دکترین Begin است که ریشه در حمله سال 1981 به رآکتور هسته ای اوسیراک عراق دارد.


این حمله دقیقاً به این دلیل موفقیت آمیز بود که عراق از قدرت آتش لازم برای درگیری و تداوم یک حمله تشدید کننده به اسرائیل برخوردار نبود. اسراییل مطمئن بود که تسلط تشدید شده را خیلی سریع بر عراق برقرار می کند، به ویژه زمانی که صدام حسین از قبل در راه حمله به ایران بود.

حمله اخیر اسرائیل به کنسولگری ایران نیز تفاوتی نداشت. این در راستای استراتژی آزمایش شده خود در انجام حملات بی ثبات کننده در منطقه بدون ترس از عواقب جدی بود. اسرائیل همچنین ممکن است اراده سیاسی رهبران ایران را آزمایش کرده باشد.

حمله تلافی جویانه احتمالی از سوی ایران برای بنیامین نتانیاهو گزینه بدی به نظر نمی رسید. این امر می تواند به منحرف کردن توجه بین المللی از مبارزات نسل کشی او در غزه کمک کند و آمریکایی ها را به سمت حمایت آشکار و دخالت نظامی در جنگ منطقه ای سوق دهد.

در دو دهه گذشته، اسرائیل تلاش کرده است آمریکا را به جنگ با ایران سوق دهد تا تنها تهدید استراتژیک واقعی خود را در منطقه تضعیف کند.

پس از حمله بی‌سابقه به کنسولگری ایران در سوریه، هدف استراتژیک هر دو به‌طور غیرقابل انکار ضدقبلی بود – اسرائیلی‌ها خواهان واکنشی زانو زده برای تشدید فاجعه‌بار بودند و ایرانی‌ها نیاز داشتند تا یک حمله بازدارنده را بدون پتانسیل تشدیدکننده آن برنامه‌ریزی کنند.

در کمال تاسف کابینه جنگ طلب نتانیاهو، ایران استادانه به هر دو دست یافت.

برای اولین بار از زمان به وجود آمدن رژیم نامشروع اسرائیل، یک کشور در منطقه توانسته است توانایی های تهاجمی خود و آسیب پذیری کامل اسرائیل در برابر حملات خود را با قدرت قابل توجهی به نمایش بگذارد و بدین ترتیب بازدارندگی اسرائیل که بسیار مورد ادعا قرار گرفته بود و هزینه های تحمیل شده را در هم شکست.

این برای رژیم تحت حمایت غرب در تل آویو بسیار ترسناک و ناامید کننده به نظر می رسد.

ایران به خوبی از تأثیر گسترده انتقام‌جویی خود بر روحیه ارتش اسرائیل و احتمال تشدید تنش آگاه بود. تهران درک می کند که در تلاش خود برای برقراری مجدد بازدارندگی و عمل بر اساس دکترین شکست خورده بگین، اسرائیل ممکن است وسوسه شود که به زیرساخت های هسته ای ایران حمله کند.

برای جلوگیری از این اتفاق، ایران از یک استراتژی دو وجهی استفاده کرده است: قویاً توانمندی های تهاجمی خود را ایجاد کند و قاطعانه پاسخ بالقوه خود را به هر اشتباه ماجراجویانه اسرائیلی ها اعلام کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی، حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق را «اشتباه» توصیف کردند.

برای به حداقل رساندن آسیب، ایران عمداً مهمترین عنصر تفکر نظامی – غافلگیری عملیاتی – را نادیده گرفت. هدف به حداکثر رساندن آسیب نبود، بلکه تقویت بازدارندگی، بازتعریف خطوط قرمز و بازنویسی قوانین تعامل با اسرائیل بود.


علیرغم کمک گسترده متحدان غربی خود، ضربات موفقیت آمیز متعدد، به ویژه در پایگاه نواتیم، به ویژه با توجه به اینکه این پایگاه میزبان اف-35های بسیار گران قیمت، بزرگترین دارایی نیروی هوایی اسرائیل است، و توسط متراکم ترین ضدها محافظت می شود، قابل توجه بود. دفاع موشکی در جهان از جمله رادار باند X TPY-2، یکی از “بهترین و بی عیب” دارایی های آمریکا برای شناسایی موشک های بالستیک.

به همین دلیل است که حملات نواتیم به ویژه استراتژیست های اسرائیلی و آمریکایی را به وحشت انداخته است. به این ترتیب اولین نقطه استراتژی ایران با موفقیت به دست آمد.

شاخه دوم مربوط به اطلاع رسانی شفاف هزینه های احتمالی در صورت عبور از خطوط قرمز جدید تعریف شده توسط تهران بود.

این کار توسط یکی از فرماندهان ارشد سپاه با هشدار شدید در مورد تجدید نظر در «دکترین و سیاست‌های هسته‌ای» تثبیت‌شده ایران انجام شد. این به معنای دو چیز است.

اول، ایران از حمله مستقیم به زیرساخت های هسته ای اسرائیل طفره نمی رود. تصمیم ایران برای حمله به پایگاه نظامی نواتیم که بسیار نزدیک به مرکز تحقیقات هسته‌ای نقف، مرکز تولید تسلیحات هسته‌ای اسرائیل است، این قابلیت تهاجمی را قویاً تثبیت کرده است.

دوم، ممکن است به این معنا باشد که ایران در صورت باج‌گیری احتمالی هسته‌ای توسط رژیم اسرائیل و حامیان غربی آن، از خطوط قرمز خود در مورد سلاح‌های هسته‌ای عبور می‌کند.

فراموش نکنیم که ایران از سال 1979 در مواجهه با تهدیدات امنیتی شدید غرب، خویشتنداری استراتژیک قابل توجهی از خود نشان داده است.

بسیاری از کشورهایی که با چنین تهدیداتی برای حاکمیت و تمامیت ارضی خود مواجه شده اند، برای امنیت خود سلاح های هسته ای ساخته اند. این شامل چین در دهه 1960، هند و پاکستان در دهه 1990 و کره شمالی در اوایل دهه 2000 می شود.

ایران در رد دستیابی به تسلیحات هسته‌ای، رهبری ارشد خود را دنبال نکرده است.

در عوض، ایران راهبرد پوشش اتمی را برگزیده است که دولت را ملزم به تسلط بر فناوری بدون عبور از آستانه هسته ای می کند. در بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشاره شده است که ایران ممکن است مایل باشد در صورت حمله به زیرساخت های هسته ای خود از آستانه عبور کند.

حمله تلافی جویانه جسورانه در 14 آوریل قبلاً موضع قاطعانه جدید و محاسبات امنیتی تغییر یافته و ریسک پذیری رهبران ایران برای تعریف خطوط قرمز جدید و هزینه های بالقوه عبور از آنها را برجسته کرده است.

فشار شدید جو بایدن بر اسرائیل برای خودداری از عبور از هر یک از این خطوط قرمز به ما می گوید که ایالات متحده کاملاً درک می کند که ایران بلوف نمی زند.

سید جلیل حسین، استاد مرکز نلسون ماندلا برای صلح و حل منازعه، دانشگاه جامیا میلیا اسلامیا، دهلی نو است.

نظرات بیان شده در این مقاله لزوماً منعکس کننده نظرات خبرگزاری کلمات نیست