ماندن یا رفتن
گويند: صاحبدلى، براى اقامه نمـاز به مسجدى رفت. نمازگزاران همـه او را شناختند؛ پس، از او خواستندكـه بعد از نماز، بر منبر رود و پند گويد. او نیز پذيرفت.
نمازجماعت تمام شد. چشمها همه به سوى او بود. مـرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت وخدا و رسولش(ص) را ستود . آنگـاه خطاب به جماعت گفت: مـردم! هـر كس از شمـا كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد! كسـى برنخاست.
گفت: حالا هركس از شما كـه خود را آماده مرگ كرده است، برخيزد! باز كسى برنخاست. گفت : شگـفتا از شما كـه به مـاندن اطمينان نداريد؛ اما براى رفتن نيز آماده نيستيد !
—
تا وقت هست ( شاید همین ثانیه تا لحظه مرگ فرصت باشد ) برگردیم به سوی نماز و روزه و حجاب و خمس و زکات و غیرت و قرآن و حجاب و رعایت احکام … بسم الله